** محمدصالح عزیزمون*** محمدصالح عزیزمون*، تا این لحظه: 8 سال و 8 ماه و 19 روز سن داره

♥ مطلع عشق ♥

+++ خدایا کمکم کن +++

1391/8/16 12:58
234 بازدید
اشتراک گذاری

هو الرفیق........

سلام به خدای مهربونم........... بهترین رفیق و همراه.........

دلم گرفته............حالم خیلی بده............

اونقدر گرفته که دارم گریه میکنم......................زبانکده محصل

دلم از نارفیقی مردم این زمونه گرفته..........

راستی چرا اینقدر دل شکستن برامون راحت و عادی شده............

به خدا که این کار هنوزم برام خیییییییییییییییلی سخته..............

کاش آروم میشدم ............

داشتم به خدا میگفتم که خودت منو آروم کن......... من خسته و رنجورم از این عادت مردم............

ماجرا مربوط به حدود ١٠ ماهه...................

به یکی از اون افرادی که خودشونو دوست من میدونن و من رو هم دوست واقعی خودشون میدونن......

کلاس پنجم دبستان با هم همکلاسی بودیم.................

توی دانشگاه هم دانشگاهی بودیم...............

و توی خوابگاه هم اطاقی...............

منو دوست واقعی و خوب خودش میدونه...................

هر وقت هر کاری داشت بهم میگفت................

هر مشکلی...............

هر وقت که فکر میکرد میتونم کاری براش بکنم بهم خبر میداد و من بی دریغ براش انجام میدادم............

خدا خودش شاهده که الانم هیییییییییچ منتی ندارم................

١٠ ماه پیش که میخواست نامزد کنه حدود ٢ ماه یارش بودم ...........

توی آسونیا و سختیای راهش................

کمک؛ راهنمایی؛ دلسوزی؛ دلداری(وقتی که نامزدیش بهم خورده بود در مرحله ی اول)...........

اما نیدونم چی شد که از فردای جشن نامزدیش دیگه فراموشم کرد........

فردا شب عروسیشه و در تمام این ١٠ ماه نامزدیش، فقط وقتی کار واجبی داشت بهم زنگ میزد.......

اصلا خبرم نکرد که ٣ هفته بعد نامزدیش عقدشه................

و برای عروسی فردا شبش هم، امروز صبح ساعت ١٠ زنگ زد و خبرم  کرد.............

نمیتونم بپذیرم این رسم رفاقته...........

نمیتونم قبول کنم که اینجوری باید رفاقت کرد...........

دلم گرفته از تمام کسایی که اینجوری جواب لحظات پرتب و تاب رفاقتو میدن...........

چون من با تمام وجودم معرفت خرج رفاقت میکنم و بی معرفتی در مرام من یعنی ناجوانمردی............

تازه هنوزم هندونه زیر بغلم میذاره..............

شما بگید چطوری باید با این جور آدما رفتار کرد.............

چطوری باید دل شکستمو آروم کنم................دل شکستهدل شکسته

همسرم میگه: من شاهد بودم که شما توی رفاقت با دوستات چیزی کم نذاشتی که هیچ.........

کارایی رو کردی که این دوره زمونه توی رفاقت هیچکسی نیست..............

یعنی حتی از آرامش خودتم بگذری به خاطر رفاقت..............( خدا میدونه)

دلم خییییییییییییییییییییییییلییییییییییییییییییی گرفته از این زمونه.................

بییاییم اینجوری نباشیم.............. که دنیا خیییییییییییییلی زود میگذره................

خدایاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا...............................

آرومم کن.......................................

 

الها تنها آرامش دهنده ی واقعی هر بنده تویی......

الها تنها تو را میخوانم ................

الها تنها تو در این وانفسای سخت زمانه یاریم کن................

که تویی تنها معبودم............

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)

خاله
16 آبان 91 18:22
سلام.
اتفاقا منم دیروز از دست یکی همکاران بی احترامی و تقریبا توهینی دیدم اما بعضی وقتا جز صبر بر سختیهایی که بقیه تو رو به اون میکشند نیستو منم بعد از چند ساعتی اعصاب خوردی باید همین کارو میکردم...
راستی تواشیح وبلاگتون خیلی قشنگه.



سلام خاله جونیییییییییییییی.........
بله گذشت زمان آدما رو آروم میکنه..........
ما خدا رو داریم.........
مامان نفس طلایی
16 آبان 91 21:34
سلام عزیزم کاملا احساست رو درک می کنم چون منم ازین ضربه ها زیاد خوردم ... مخصوصا ادم ها با اتفاق جدید تو زندگیشون خیلی زود بقیه رو فراموش می کنن .... اما ناراحت نباش توکلت به خدا باشه چون تو برای رضای خدا دوست بودی با دیگران و خدا رو شکر بهترین دوستت خداست ....


سلام مامان نفس.......
نگو خواهر که حالم خییییییییییییییلی داغون بود از این رفتار آدما..........
خدا رو داریم که آروم میشیم.........
مامان علی اکبر
16 آبان 91 23:53
سلام عزیزم
خودتو ناراحت نکن بسپار دست خدا


سلام خانم........
بله بهترین کار همینه......
مامان آینده (*آرزو*)
18 آبان 91 20:52
سلام عزیزممممممم ...
اول از اینکه اومدی و به وبلاگم سر زدی واقعا ازت ممنونم ...مرسی که اومدی خوشحال شدم ...جواب نظرت رو زیر همون نظرت گذاشتم ...تو وبم ..
دوم اینکه اتفاقا منم یه همچین دوستی داشتم ..تا خوندم یاد همون افتادم اتفاقا اون هم بعد از عروسیش کاملا عوض شد ....انگار شد یه آدم دیگه ...ولی خب من چند باری سعی کردم یادش بیارم ولی خب باز نشد ..دیگه بیخیال شدم بهتر از اینه که خودم و ناراحت کنم وقتی میدونی ناراحتیت براش ارزشی نداره تو هم بیخیال شو و دیگه برات مهم نباشه ...تا انشاا.. روزی که خودش به یاد بیاره ...مطمئن باش این چیزا ارزش ناراحت کردن اعصابمون رو نداره ....
سلام عزیزجان.......
ممنونم آرزو جان از دلداری و راهنماییت........
خدا هممون رو کمک کنه انشاءالله.........
خوشحالم کردی.......

گمنام
25 آبان 91 0:48
سلام بزرگوار . مهم نیت و رفتار و کردار من و شماست رسم زمونه این جوریه منم از این آدما نه یکی بلکه چندتا داشتم خدا کند که خدا از ما راضی باشد و رفتار ما با دیگران خوب باشد خودتو ناراحت نکن عزیزم . از آشنایی با شما خوشحالم .در آستانه ماه محرم التماس دعا - یه دختر گمنام
سلام خانم......
ممنونم که سر زدید...
آدرس وبتون باز نمیکنه........
بنده هم التماس دعا دارم........