** محمدصالح عزیزمون*** محمدصالح عزیزمون*، تا این لحظه: 8 سال و 8 ماه و 19 روز سن داره

♥ مطلع عشق ♥

+++ دهه ی ولایت اینگونه گذشت +++

1391/8/16 0:08
360 بازدید
اشتراک گذاری

  و سلام نام خداوند است........

   پس به نام خداوند.........

                  عید آمد و عیدآمد............ آن عید سعید آمد

 

عیدانه فراوان شد.....تا باد چنین بادا

 

 

                                 ادامه در ادامه....

واقعا مفتخر به شیعه بودنمان هستیم........ که در تقویم بندگیمان دهه ای به نام دهی و لایت داریم.......

آغاز از عید بزرگ قربان.... عید قربانی نفسمان و پایان به عید غدیر........عید زیبای ولایت مولا و حق ولایت ایشان بر ما که افتخاری بس عظیمه.........

و در اواسطش هم عید ولادت امام هادی(ع) که فدای غریبیشون بشم..........

خلاصه که خداوند ما رو به عنوان بنده هاش خیییییییییییییییییلی مرهون لطفش کرده............

با تمام وجودم: خدایا روحی فداک

توی این دهه هم قسمت ما از حظ معنوی و مادی کلی قشنگ بود..............

توی این دهه کلی برای میوه ی دلمان که دعای هر قنوت پدر و مادر است دعا کردیم.........

برای نسلی شیعه و ولایی و سرباز امام زمان و صد البته: عبد.............

انشاءالله از نوع صالح و سالمش رو به همه ی ماها عطا کنن................

                             

اما خاطرات این دهه:

روز عرفه روز نیایش: خدا قسمتون فرمودن و رفتیم مراسم عرفه ی دانشگاه امام صادق(ع)، بسیار چسبید و زیبا بود و خدا قبول کنن انشاءالله......

و در یک ابتکار آب زمزم و خرماها ی مدینه و مسجد شیعیانی رو که از مدینه و مکه با خودمون آورده بودیم و البته اونجا طوافشون هم داده بودیم رو با خودمون بردیمو و خرما ها رو آقاییم و آب رو خودم بردم توی مراسم و هر فرازی از دعا رو که میخوندیم بهشون فوت میکردیم که همه جوره حس اون لحظات بهشون منتقل بشه( برای نی نی آیندمون)...............

بعد دعای عرفه رفتیم امامزاده قاضی الصابر(ع) که از میعادگاههای من و همسری است و کلی خاطره ساز بوده توی این ٤ سال برای ما.............

دعا کردیم و نماز و حال........... امامزاده خیلی با حاله، البته الان تغییرش دادن قدیما خیلی با صفاتر بود اما حالا هم قشنگه........

وبعد امامزاده طبق روال همیشه به ساندویچ فروشی نزدیک امامزاده رفتیم و ٢ تا ساندویچ فلافل همراه با پیاز جعفری و قارچ سفارش دادیم و میل کردیم............. مثل ٤ سال قبل.....

روز عید قربان: خلاف انتظار بنده نوبت مشاوره تحصیلی با دکتر جعفری رو داشتم.......... بعد از خوردن انار طبق روال جمعه های قبل( خیلی هم مهمه چون حدیث داریم که: خوردن یه انار ناشتا در صبح جمعه موجب روشنایی دل در طول اون هفته میشه) آماده شدیم و رفتیم که تا ظهر طول کشید و بعد هم که هوا ابری بود و بارون میومد کل خیابون زیبا و خلوت ولی عصر رو با ماشین آهسته طی کردیمو حالشو بردیم..........

و هدیه هم گرفتیم به همراه گل زیبا.............

شنبه و یکشنبه و دوشنبه هم شکر خدا به خوبی گذشت............

و سه شنبه که شب تولد امام هادی(ع) بود، عیدی گرفتم و عیدیمم این بود که به پیشنهاد همسر عزیزم رفتیم سینما پردیس آزادی برای دیدن فیلم زیبای بویسدن روی ماه..........

فیلم ارزشی ای بود در این وانفسا که پیدا نمیشه..............

و تامل برانگیز که آیا ما در زندگیامون حق شهدا رو و در جامعه حق خانوادهاشونو ادا میکنیم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

خلاصه که شب خاطره انگیزی بود..........چون هر وقت با همسرم میرم سینما خیلی بهم خوش میگذره............connie_49.gif

و فرا رسید ٣ روز تعطیلی.......... و ما تصمیم گرفتیم که تعطیلات رو به سفر نریم و به علایقمون در تهران برسیم............

                       

٥ شنبه: از صبح تا ظهر من درس خوندم با فشار زیاد..........آخه هر وقت آقام خونه است درس خوندن خیلی برام سخته و بدون تمرکز.........

ایشون میل کشک بادمجان کرده بودن و ما هم دست به کار شدیم و یه کشک بادمجان مشتی درست کردیم و میل کردیم..........

و من دلم خیییییلی هوای امامزاده صالحو کرده بود و رفتیم اونجا........شب خوبی بود و زیارت باحالی...... بعد زیارت اومدیم و کلی در حیاط امامزاده نشستیمو مولودی ای که پخش میشد فضا رو معطر کرده بود و ما هم کلی حرف زدیم............به یاد دوران نامزدی که ساعتها حرف میزدیمو حرف کم نمی آوردیم........

بعد هم رفتیم بازار بغلی و یکمی خرید کردیم........... یه شیشه دلار خریدیم و ازگیل و فلفل سبز و اسفناج و سبزی و..........

اون شبم به خیر تموم شد ...........

فرداش که جمعه بود و من طبق دستور جناب همسری عزیز مجبور به درس خوندن بودم.........

و ایشونم مشغول درست کردن ناهار (یه کتلت خوشمزه) و ناهارو که با کلی مخلفات(سیر ترشی،فلفل سبز،شور زغال اخته،دوغ و.......) آماده کردن بنده رو به همراه ناهار خوشمزه تشریف بردوندن به ارتفاعات مینی سیتی( شهرک شهید محلاتی)............

ناها ر خوشمزه صرف شد و بعدش تخمه و دمکرده ی بابونه به همراه شیرینی سنتی و مهمتر از همه بازی ای بود که همیشه توی گردشا انجام میشه: اول منچ که متاسفانه من باختم به همسری و بازی اتلّو که با حس شعف بنده بردم ایشونو...........

و شب ادامه داشت.............. به همراه جشن دومین سالگرد ازدواجمان و تولد اینجانب( در پستی جداگانه شرح دادم)..............

 

   

شنبه١٨/١٢/١٤٣٣: روز بزرگ عید غدیر، روز عید ولایت مولا........... طلبیده شدیم قم و با این ماه ٢٨ ماهی بود که میرفتیم( حضرت معصومه(س) ما رو شرمنده کردن و تا حالا هر ماه از شروع عقد رسمیمون قم بودیم.........) و حرم بسیار شلوغ بود، قم هم..........

بعد زیارت ونماز ظهر توی صحن زیبایشان نشستیم و اعمال روز عید غدیر رو که کلی هم طولانی بود رو انجام دادیم به همراه همدیگه.......بعد هم ناهار و حرکت به سمت مسجد مقدس جمکران.........

با زیلومون راهی حیاط مسجد شدیم و اون آخرای خلوت نشستیم و کلی گپ و اعمال

خدایا خودت همه رو ازمون قبول کن و در پرونده ی اعمالمون زیبا ثبت کن...............

دیگه نیمه های شب بود که رسیدیم و راهی دنیای خواب بودیم..............

١شنبه و ٢شنبه هم ( به روایتها واقعه ی غدیر تا ٢ روز بعدشم ادامه داشته) شادی عید رو برامون داشته و با اتفاقات روزمره ی زندگیمون گذشته..............

این بود از دهه ی ولایت امسال که بسیار بهمون چسبید و امیدوارم برکاتش همچنان ادامه داشته باشه..............

                    

خدا ی مهربونم ممنونیم.........

مولا؛ سرور شیعیان ممنونیم..............

امام هادی (ع) ممنونیم.............

و همسر خوبم ممنونم( با ارادت بی نهایت خدمت حاج مرتضای خودم)............

 

همه شاد و مسرور باشن..........

اسعدالله ایامکم...............

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

مامان بهراد
16 آبان 91 1:21
رای گیری مسابقه ی عکس شروع شد : دوستای خوبم ازتون نمی خوام که برید و به من رای بدید فقط می خوام که برید به اینhttp://www.raeenblog.persianblog.ir آدرس و به زیباترین عکس به سلیقه ی خودتون رای بدید...
فدایی یاور
16 آبان 91 23:06
سلام به همسر با ذوق و احساسم
ما که کاری نکردیم؛این وجود عزیز شما بود که زینت بخش اوقات ما شد و لحظات خوشی رو برامون پدید آورد
لحظه ای با شما بودن و عشق تجربه کردن رو با هیچ چیز این دنیا عوض نمی کنم......
خلاصه اش اینه که :
زهره جان دوستت دارم











سلام عزییییییییییییییییییزم........
خواهش دارم...........
ما بیشتر...........