+++ سه ساله +++
بسم رب الحسین.......
شهادت دردانه ی سه ساله ارباب.....
5 صفر......
من که نمیدانم دختری سه ساله داشته باشی و با هر خنده و دلبری اش...... غم دردانه ارباب جلوی چشمانت باشد......... یعنی چی؟!!!!!!!!!!!!!!!!
آمده ام بنویسم؛ یا اباعبدالله (علیه السلام)؛ دختران بابایی اند و عزیز دل بابا هستند.......
نگاهی هم به ما داشته باشید به حق دردانه تان.........
آجرک الله یا صاحب الزمان (عجل الله فرجه)................
نگاش به سمت آسمون
ستاره ها رو میشمرد
خسته میشد بلند میشد
زخمای پاهاشو می شمرد
یکی ؛دو تا ؛ و هفت تا زخم
دستی رو پاهاش میکشید
زخمای پا تموم میشد
زخمای دستاشو می دید
به ماه آسمون میگفت
شمع شبستون منی
یاد عمو به خیر که تو
مثل عمو جون منی
راستی تو از تو آسمون ببین
بابای من کجاست
بهش بگو که دخترت
ساکن تو خرابه هاست
بهش بگو دختری که شونه به موهاش میزدی
جون به لبش رسیده و تو از سفر نیومدی
.
من را ببخش اگر که لکنت؛ لکنت ؛زبان گرفته ام
آخر شکسته دستی؛ دندان؛ دندان شیره ام را
.
.
.
.
وا مصیبتا...............