+++ آخرین جمعه محرم...... آقاجان نمی آیی؟؟!! +++
***بسم ربِّ الحسین***
آقا اجازه!!!!
آقا اجازه! اين دو سه خط را خودت بخوان!
قبل از هجوم سرزنش و حرف ديگران
آقا اجازه! پشت به من کرده قلبتان
ديگر نمي دهد به دلم روي خوش نشان!
قصدم گلايه نيست، اجازه! نه به خدا!
اصلا به اين نوشته بگوييد «داستان»
من خسته ام از آتش و از خاک، از زمين
از احتمال فاجعه، از آخرالزمان!
آقا اجازه! سنگ شدم، مانده در کوير
باران بيار و باز بباران از آسمان
- اهل بهشت يا که جهنم؟ خودت بگو!
- آقا اجازه! ما که نه در اين و نه در آن!
«يک پاي در جهنم و يک پاي در بهشت»
يا زير دستهاي نجيب تو در امان!
آقا اجازه!............................
.......................................!
باشد! صبور مي شوم اما تو لااقل
دستي براي من بده از دورها تکان...
آقا اجازه خسته ام از اينهمه فريب!
آقا اجازه! خسته ام از اين همه فريب،
از هاي و هوي مردم اين دنیای نا نجيب.
آقا اجازه! پنجره ها سنگ گشته اند،
ديوارهاي سنگي از کوچه بي نصيب.
آقا اجازه! باز به من طعنه مي زنند
عاشق نديده هاي پر از نفرت رقيب.
آقا اجازه! «گندم» و «حوا» بهانه بود،
«آدم» نمي شويم! بيا: ماجراي «سيب»!
باشد! سکوت مي کنم اما خودت ببين..!
آقا اجازه! منتظرند اينهمه غريب....
ای آخرین توسل سبز دعای ما
آیا نمیرسد به حضورت دعای ما؟
شنبه،دوباره شنبه، دوباره سه نقطه چین
بی تو چه زود میگذرد هفته های ما
آقاجان امروز آخرین جمعه ی محرم است.........
و هنوز چشممان در پی پرچمهای سیاه جد مظلومتان.......
آقاجان مخدّرات حرم منتظرند........
آقاجان نمی آیی................
دلمان شکسته از این همه بی لیاقتی......
آقاجان نکند ما برویم و شما آنوقت بیایی........
جوانی از پی نوجوانی و کودکیمان در حال فرار است......
یوسف زهرا پس چرا نمی آیی؟؟؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
منتظرت هستیم....... با دستان خالی....... با دلی اکنده از غمگساری........
بیااااااااااااااااااااااااااااااااااا آقای من.........
بیا.....................
*( شعر اول از مژگان عباسی......با اندکی حذف و جابه جایی)*
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی