+++ ماهی کوچولومون +++
هو اللطیف......
سلام به پسر مامان.....
سلام به ماهی کوچولوی خودم، که توی تنگ دل مامانش بالا و پایین میپره.....
خدا رو شکر که یه حس زیبای دیگه از حسهای مادرانه رو تجربه کردم....
دیروز عصر بود حدود ساعتای 5 که احساس کردم دارم تکونات رو میفهمم....
شک داشتم..... صبر کردم تا اینکه همین چند دقیق پیش هم تقریبا توی همون ساعت دیروزی، شروع به بازی کردی پسر گلم.....
دقت کردم..... دستمو رو شکمم گذاشتم..... ولی اینبار به نظرم توهم نبود.... خود خودت بودی....
ای کلک، حالا دیگه در میزنی فرار میکنی
قربونت برم مامانی که به انتظارم جواب مثبت دادی و رخ نشون دادی.....
انشاءالله که این لحظات به یاد موندنی نصیب همه ی دوستان عزیز و منتظرم بشه.....
البته پسرم توی مانیتور سونوگرافی خانم دکتر خیلی تکون تکون میخورد و کلا مثل یه ماهی در حال سر خوردن از این طرف به اون طرف بود.....
ولی من هنوز حس نکرده بودم که دیروز، شنبه 22 فروردین 94 ، توی 4 ماه و 15 روزگی، حوالی ساعت 5 بعد از ظهر، خودشو به مامان جونش نشون داد با تکوناش.....
اگه بدونی بابایی چقدر انتظار تکوناتو میکشید...... و حالا کلی خوشحاله که گل پسرش داره خودنمایی میکنه.....
گل مامان؛ انشاءالله که به لطف خدا و نگاه مادرانه ی حضرت مادر سلام الله علیه..... سالم و صالح رشد کنی و بیایی توبغلمون.....
راستی بابایی عزیزت یه دسته گل زیبا برامون خرید به مناسبت عید تولد حضرت زهرا سلام الله علیه....
یه کارت هدیه هم بهم عیدی داد....
آخه امسال علاوه بر روز زن...... من مادر هم بودم.....
شنبه هفته ی قبل هم وقتی قطعا جنسیت گلکم معلوم شد؛ بابایی برام هدیه یه لباس زیبا خرید و همه رو شام مهمون کرد رستوران.....
سایشون مستدام.......
روز مادر و هفته ی زن بر تمام بانوان ایران عزیزم و مادر مهربونم مبارک باشه......